حضور بزرگان بهائی در فلسطین اتفاقی نبود – روایتی از ابعاد پنهان طمع بریتانیا برای تسلط بر منطقه فلسطین

بدون تردید حضور بزرگان بهائیت پیش از تشکیل حکومت یهودی در منطقه فلسطین بدون دلیل و اتفاقی نبوده است. شواهد و قرائن موجود، برخی از ابعاد پنهان این مساله را آشکار می کند.

بریتانیا به حافظ منافع خود در منطقه نیاز دارد!

دکتر محمد علی موحد در کتاب تأملات می نویسد که دولت عثمانی بر مبنای پیشنهاد سفیر بریتانیا، بهاء الله (بنیان گذار فرقه بهائیت) را به فلسطین تبعید کرد[1] و هزینه این تبعید را پرداخت. آنچه گزارش موحد را تایید می کند آن است که اسدالله ممقانی در زمان اقامت در استانبول، گزارش هایی را که در همین موضوع توسط سفیر ایران به طهران فرستاده شده بود، در میان اسناد سفارت دیده بود. از این رو سید حسن تقی زاده از ممقانی می خواهد تا برای تکمیل اطلاعات مندرج در مقاله دکتر موحد، مطالبی را که از گزارش سفارت ایران مشاهده کرده بیان کند. ممقانی در پاسخ، مطالب ذیل را بیان می دارد:

در زمان اختلاف بهاءالله و صبح ازل، سفیر ایران گویا آقا شـــیخ محسن خان بوده، وی گزارش شرح ملاقات خود را با سلطان عبدالحمید نوشته بود که سلطان به من گفت چون اهمیت میرزا حسینعلی بیش از صبح ازل است، دستور داده شد تا به جای دادن پنجاه لیره مستمری به هر یک از آن دو، شصت لیره به میرزا حسینعلی و چهل لیره به صبح ازل بدهند. همین امر موجب بروز اختلاف شدید میان آن دو شد.
راپرت دیگر می نویسد، سفیر انگلیس پیش من آمد و گفت این دو نفر که در ادرنه اقامت دارند در همسایگی روسیه هستند و ممکن است به وسیله آنها در ایران تحریک و بلوا کنند. بهتر است شما سلطان حمید را ببینید تا آنها را به فلسطین که منطقه نفوذ ما است اعزام نمایند. من هم با سلطان حمید ملاقات کردم و قضیه را گفتم و سفیر انگلیس هم کمک کرد تا میرزا حسینعلی را به عکا، و صبح ازل را به قبرس تبعید کردند.
بعد از خلع سلطان حمید، هیأتی از مورخین تحت ریاست احمد رفیق تشکیل شد و اوراق سیاسی را که در صندوق های معین محفوظ بود به اختیار آنها گذاشتند. احمد رفیق ورق هایی به من نشان داد که نامه ای بود از میرزا حسینعلی به سلطان حمید به این مضمون که شما مرا برای رضایت دولت ایران به ادرنه تبعید کردید در حالی که ایرانی ها هر روز به عنوان بازی شاه سلیم در کوچه و محلات، جد شما را مسخره می کنند و شما به خاطر آنها ما را اینجا نگه داشته اید. اسدالله ممقانی

 

قسمت چهارم: ماجرای تصاحب زمین های اعراب فلسیطن چه بود؟ – عبد البهاء و مساله اشغال فلسطین توسط قوای بریتانیا

در سال های پایانی جنگ جهانی اوّل (۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ م.: حدود ۱۳۳۵ و ۱۳۳۶ ق.)، ژنرال ادموند آلنبی فلسطین را از عثمانی ها گرفت و در آنجا یک حکومت نظامی بریتانیایی برقرار گرد.28 بهائیان درباره ی «شمه ای از فتح حیفا و عظمت حضرت عبدالبهاء» نوشته اند:

جمال پاشا (فرمانده ی عثمانی در میدان جنگ فلسطین)… در آغاز حمله ی انگلیسی ها و شروع حرب کانال سویس، چون لایحه ی معاندانه ی ناقضین درباره ی حضرت عبدالبهاء به وی رسید و آنچه افتراء و تفتین توانستند بستند و کردند، گفت که: «پس از حصول و عودتم، عباس افندی را در بیت المقدس به صلیب خواهم زد»، ولی شکست خورد و به تدریج خود را عقب کشید تا آن که در یوم هیجدهم ذی حجه ی ۱۳۳۴ [ق.]، سپاه انگلیس به حیفا هجوم آوردند و سواران انگلیسی و هندی از سمت مشرق به توپ خانه ی عثمانی ریخته، شهر را به تصرف آوردند و عثمانیان باقی مانده اسیر شدند و قائد فاتح انگلیسی، جنرال اندریو، حین برخورد به جمعیت مستقبلین بلد، از رئیس بلدیه و اشراف شهر صحت و سلامت آن حضرت را استفسار کرد و خود با سران لشگری همی تشرف جستند و کلنل استورز (حاکم بیت المقدس) با اتومبیل خود به حیفا آمده، در بیت شان وارد و مشرف گردید و عرض نمود که: «از جانب دولتم، بریتانیای کبیر، مأمورم که از صحت آن حضرت جویا شده، بشارت دهم» و جنرال آلنبی (قائد فلسطین) با کمال فروتنی تشرف حضور حاصل نمود و ابراز افتخار به تشرف خود کرد و شادمان شد که در چنان اوضاع رسید و با افسران خود، با نهایت ادب و فروتنی، با آن حضرت به عکا رفت و در بهجی [(تصویرهای شماره ی ۱۰۷ و ۱۰۸)] ناهار میهمان ایشان شدند.29

پس از پایان حکومت نظامی در فلسطین، با دستور نخست وزیر بریتانیا، سر هربرت ساموئل (تصویرهای شماره ی ۱۲۷ و ۱۲۹)، در مقام کمیسیونر عالی، به ریاست دولت غیرنظامی فلسطین برگزیده شد. او از یهودیان بود و در آغاز جنگ جهانی اوّل (۱۹۱۴ م.)، نخستین کسی بود که پیشنهاد داد با حمایت بریتانیا وطنی برای یهودیان در فلسطین بنیاد نهاده شود.30 به نوشته ی یکی از محققان، ساموئل ـ که از اندیشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهیونیست بود ـ در دوران پنج ساله ی حکومتش در فلسطین، دوستی و همکاری نزدیکی با عباس افندی داشت. در اوایل حکومت او در فلسطین، دربار بریتانیا عباس افندی را به دریافت نشان «شهسوار طریقت امپراطوری بریتانیا»31 مفتخر کرد.32 این نشان از سوی ژنرال ادموند آلنبی (به تعبیر گفتار بهائی بالا: قائد فلسطین) به عباس افندی هدیه شد و او، از آن پس، با عنوان «سر عباس افندی» شناخته شد.

بهائیان بر آنند که «دولت انگلیس، برای عظمت مقام خیرخواهی ایشان نسبت به عموم جهانیان و نگهداری آرامش جهان و غم خواری و ملجئیّت درماندگان، نشان و لقب برای آن حضرت فرستاد و با رسوم و تشریفات مرسومه در حیفا به آن حضرت تقدیم کردند»33 و عباس افندی نیز پادشاه بریتانیا، جرج پنجم، را این گونه دعا کرد:

اللهم إن سرادق العدل قد ضربت أطنابها … و نشکرک و نحمدک علی حلول هذه السلطنه العادله و الدوله القاهره … اللهم أید الإمپراطور الأعظم جارج الخامس لأهل إنگلترا بتأییداتک الصمدانیه و بتوفیقاتک … ۲۶ جمادی الأول ۱۳۳۷ ق.34

گفته شده که در دوره ی پنج ساله ی حکومت سر هربرت ساموئل بر فلسطین، شمار یهودیان این سرزمین از پنجاه وپنج هزار نفر به صدوهشت هزار نفر رسید. 35

پس از درگذشت عباس افندی (۱۳۴۰ ق.)، ساموئل در ردیف نخست مشایعان جسد او جای داشت.36 سر وینستون چرچیل (آن زمان: وزیر مستعمرات بریتانیا37 و بعدها: نخست وزیر نامدار آن کشور، تصویرهای شماره ی ۱۲۸ و ۱۲۹) و ژنرال ادموند آلنبی نیز ـ که عباس افندی را به نشان شهسوار طریقت امپراطوری بریتانیا مفتخر کرده بود ـ در تلگراف هایی به ساموئل، درگذشت او را تسلیت گفتند:

به تاریخ اوّل دیسمبر ۱۹۲۱، نمره ی ۳۶۵: «به اسف عظیم خبر انتقال سر عباس عبدالبهاء را تلقی نمودم. خواهش دارم که از قبل حکومت جلالت پادشاه بریطانیا تعزیه ی مناسب به طائفه ی بهائیه ابلاغ دارید! امضاء: تشرشل [چرچیل]»

از مصر، به تاریخ ۲۹ نوفمبر ۱۹۲۱: «خواهش دارم که مشارکت خالصانه ی مرا به اقربای مغفور سیّد عبدالبهاء عباس و طائفه ی بهائیه در این فقدان مرشد محترم شان ابلاغ دارید! آلنبی».38

قسمت سوم: ماجرای تصاحب زمین های اعراب فلسیطن چه بود؟ – چرا عبد البهاء پیش بینی می کرد بزودی دولت یهودی در فلسطین برقرار می شود؟

در این میان، برخی دیگر از مکتوبات عبد البهاء گویای بشارت های او به آینده ی نیکوی یهودیان در سرزمین فلسطین (ارض موعود)، آن هم در زمانی نزدیک است. وی در یکی از آن مکتوب ها این گونه گفته:

هو الله

ای پروردگار! در کتب و صحف، به واسطه ی انبیاء، اخبار فرموده ای و اسرائیل را بشارت داده ای و نوید بخشیده ای که روزی می آید اسرائیل نومید امیدوار گردد و اسیر ذلت کبری عزت ابدیه یابد [و] آن قوم پریشان در ظل رب الجنود در ارض مقدسه سر و سامان یابند و مبغوضان محبوب جهانیان شوند.

حال، ستایش تو را که روز آن آسایش آمد و اسباب سرور و شادمانی حاصل شد. اسرائیل عن قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود. شمس حقیقت طلوع نمود و پرتو هدایت بر اسرائیل زد تا از راه های دور با نهایت سرور به ارض مقدس ورود یابند.

ای پروردگار! وعده ی خویش آشکار کن و سلاله ی حضرت خلیل را بزرگوار فرما! تویی مقتدر و توانا و تویی بینا و شنوا و دانا. ع ع24

گفتاری از او نیز در راستای مکتوب بالاست:

اینجا فلسطین است. اراضی مقدسه است. عن قریب، قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود. سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه ی الاهیه است و شک و تردیدی ندارد. قوم یهود عزیز می شود. در ظل امر وارد می شود و تمام این اراضی بایر آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع می شوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد. آبادی و پرجمعیت می شود و تردیدی در آن نیست. مقام اعلی به بهترین طرزی ساخته خواهد شد. دعا و مناجات انبیای الاهی به هدر نمی رود و وعده های الاهی تماماً تحقق خواهد یافت. اسارت و دربه دری و پراکندگی یهود مبدل به عزت ظاهری آنها می شود. حتی به حسب ظاهر ظاهر عزیز خواهند شد. جمال مبارک درباره ی قوم اسرائیل دعا فرمودند؛ در مناجاتی که تقریباً پنجاه سال قبل نازل شده، می فرمایند: «إلهی! اجعل بنی إسرائیل الذلیل عزیزاً و اجمع شملهم فی الأرض المقدسه!» البته این مواعید الاهیه تحقق خواهد یافت و در آن تردیدی نیست. شما بروید و این اراضی مقدسه را در نهایت خضوع و خشوع و تبتل و تضرع زیارت نمایید!25

نگاه مورخ یهودی به بشارت های عباس افندی (حدود ۱۳۳۵ ق.)

طبیعی است که در نگاه بهائیان، این خطاب ها حالتی الاهی و پیش گویانه داشتند اما در نگاه یهودیان، سبب صدور آنها، آگاهی عباس افندی از رخدادهای سیاسی آن زمان بود. به روایت مورخ سرشناس یهودی، حبیب لوی:

از سال ۱۸۸۲ [م.]، مهاجرت یهودیان اروپای شرقی به فلسطین شروع گردیده بود. قیام لئون پینسکر از ۱۸۸۳ و نوشتن کتابی برای آزادی یهود و رجعت یهودیان به فلسطین و توجه روچیلد برای خریداری زمین و تقویت مالی یهودیان برای مهاجرت به فلسطین و پیش آمدن قضیه ی دریفوس و نوشتن کتاب دولت یهود و تشکیل کنگره ی صیونیست و بعداً ملاقات های هرتسل از امپراطوران آلمان، عثمانی، ایطالی و نخست وزیر روسیه و تأسیس قصبات یهودی نشین در فلسطین، تمام، عواملی بودند که هر ناظری را متقاعد می ساخت که دوره ی قیام مردگان یهود فرا رسیده است. 26 از این لحاظ، عبدالبهاء [د. ۱۹۲۱ م.] ـ که از جریان سیاسی روز بااطلاع و ساکن فلسطین بود ـ در همان زمان و در خلال آن مدتی که یهودیان به فعالیت پرداخته بودند، الواحی صادر نموده و از این که به زودی یهودیان به آزادی و ترقیات شگرفی نایل خواهند آمد صحبت می کرد.27

 

قسمت دوم: ماجرای تصاحب زمین های اعراب فلسیطن چه بود؟ – دلالی زمین هایی که قرار بود به قیمت جان عبد البهاء تمام شود

در مکتوبات عباس افندی، از تصمیم حکومت عثمانی به تبعید او به صحرای فیزان یا غرق کردنش در دریا و یا دارزدنش سخن گفته شده و درباره ی حاکم بیروت آمده که «کراراً گفته بود اوّل حکمی که اجرا خواهد نمود، عبدالبهاء را در دروازه ی عکا دار خواهد زد.» در نگاه این مکتوبات، آنچه پیروان محمّدعلی افندی (ناقضان) به دروغ به عباس افندی منسوب کرده و به حکومت عثمانی گزارش می دادند، سبب ساز آن تصمیم ها بود. 20 بهائیان برآنند که یکی از برادران عباس افندی که دل در گرو محمّدعلی افندی داشت، تا آنجا پیش رفت که مجلسی میهمانی فراهم کرد و ضمن «پذیرایی کامل» از «هیئت عسکریه ی عکا و حیفا» و به ویژه «رییس ژاندارمه»، با آوردن دختر خود به آن مجلس و برپا کردن «مجلس طرب»، خواست تا او «در حالت مستی و رقص» دستور تبعید یا اعدام عباس افندی را از رییس ژاندارمه بگیرد.21

از آن سوی، پیروان محمّدعلی افندی این نسبت ها را نمی پذیرفتند. به عنوان نمونه، در کتاب إتیان الدلیل لمن یرید الإقبال إلی سواء السبیل که از سوی جمعی از ایشان به سال ۱۳۱۸ ق. در عکا چاپ شد، ضمن انتقاد از عباس افندی در تدراک جایی دیگر برای آرامگاه باب و به خاک نسپردن او در آرامگاه بهاء الله، این کار وسیله ی جمع مال برای او گفته شده و آنچه در مقصر خواندن او نزد دولت عثمانی شهرت یافته بود، نادرست دانسته شده و مراجعه به حکومت حیفا راه سنجش حقیقت از دروغ یاد شده است.22

تأمل در گزارش پیش گفته ی حکومت عثمانی (که در قسمت اول بیان شد)، گویای آن است که در صورت پذیرش درستی مواد آن، باید پذیرفت که آنچه پیروان عباس افندی توطئه ی بدنامی او گفته و به پیروان محمّدعلی افندی منسوب کرده اند، به صورت مطلق درست نیست و در سال های پایانی حیات بهاء الله و پیش از بروز اختلاف های دو جانشین او ریشه داشت.23

قسمت اول: ماجرای تصاحب زمین های اعراب فلسیطن چه بود؟ – روایتی از همکاری عبد البهاء با یهودیان

ماجرا از آنجا آغاز شد که نهاد امنیت در حکومت عثمانی به عباس افندی (عبد البهاء) سوء ظن پیدا کرد و اقدامات او را رصد می کرد. عبد البهاء فرزند بهاء الله (بنیان گذار بهائیت) بود و نقش مهمی در توسعه فرقه بهائیت داشت. یکی از اقدامات مهم او، خریداری و تصاحب زمین های اعراب فلسطین، و واگذاری آنها به یهودیان مهاجر است. در گزارشی که مربوط به سال های پایانی حیات اوست و سید مقداد نبوی از کتاب شیخ مهدی شیخ الممالک قمی روایت کرده، شرح ماجرا به قرار ذیل است:

خلاصه، عباس، به حسن تدبیر، دایره ی ریاست میرزا محمّدعلی را محدود و تنگ نموده، نگذاشت کاری از پیش برد و میرزا محمّدعلی وقتی که دید از راه دیانت کاری نتوانست کرد، دست به تدابیر دولتی زده، از راه سیاست، عباس را در نزد دولت عثمانی مقصر جلوه داد، به این قسم که: «عباس خیال طغیان دارد و در تدارک این کار است و گروهی بر دور خود جمع نموده، اکنون استحکامات می سازد و آن نقطه ای از جبل کرمل را که به اسم مقبره ی سیّد باب تعمیر می کنند، در واقع قلعه است، و الا، مقبره این قدر لوازم لازم ندارد.» دولت نیز طریقه ی حزم را مرعی داشته، اوّلاً، تعمیر را قدغن فرموده و در ثانی، بیرون رفتن عباس را از شهر منع نمود و تا اکنون که تاریخ غره ی ربیع الاوّل ۱۳۲۴ است، هنوز به کلی عباس بریءالذمه نشده است گویند: پس از آن که دولت عثمانی از عباس سوء ظن حاصل نمود، در خیال اعدام او افتاد، لیکن، حادثه ای [در سوء قصد به جان سلطان در اسلامبول] رخ داد که خاطر سلطان را به آن مشغول داشت و از این صرافت افتاد. 1

این گزارش نشان می دهد که عبد البهاء در منطقه عکا و حیفا اقدامات مشکوکی انجام می داد و رابطه ی پیچیده ای با یهودیان مهاجر به فلسطین، و نظام پادشاهی بریتانیا برقرار کرده بود.2

روایت عثمانی ها از همکاری عباس افندی (عبد البهاء) با یهودیان (۱۳۰۹ ق)

گزارشی در سال ۱۳۰۹ ق به استانبول فرستاده شد مبنی بر اینکه عباس افندی همراه با دو تن از صاحب منصبان حکومت عثمانی در فلسطین برای کسب ثروت، زمین های اعراب تنگدست را با قیمت کم می خرد و با قیمت گزاف به یهودیان مهاجر می فروشد.3 این گزارش درباره ی یهودیان تبعید شده از کشورهایی همچون روسیه و رومانی است که به طور غیرقانونی در نواحی یافا و حیفا در فلسطین ساکن شده­اند؛ همچنین، کسانی که بدانها کمک کردند و چگونگی این کمک­ها (و نحوه ی واکنش یهودیان به مخالفان شان).4

متن گزارش به شرح ذیل است:

گزارش صادقانه ی عاجزانه مان خدمت عتبه ی ثریامرتبه ی حضرت خلافت پناهی

ما، چاکران نسل اندرنسل، با بخشش­ها و نیکی های فراوان دولت ابدمدت عالیه ی عثمانی پرورده شده و با این احساسات وجدانی و بر اساس فطرتی که با آن سرشته شده ایم و غیرت دینی و وطنی مان، در هر طرف ممالک محروسه ی شاهانه، در صورت گزارش و یا مشاهده ی حرکتی که مخالف رضای خاطر حضرت شاهنشاه باشد، خود را مجبور و مکلف به عرض و اِخبار [آن] می دانیم. این بندگان، در اصل، از اهالی بلکا و بیروت و حیفا بوده، در زمانی که در سنجاق های5 عکا و بلکا مشغول مأموریت بودیم، در قضای6 حیفا که تابع سنجاق عکاست، بی محابا و در جلو چشم مردم، حرکاتی که به طور کلی ضد ارادات مکارم آیات و دل خواه عالی حضرت ظل اللّهی است، به وقوع پیوسته [و] بر وجه زیر به عرض و گزارش [این] حرکات و معاملات ناپسند و بدخواهانه که به طور مستند [و معتبر] به سمع چاکرانه رسیده است، جرئت می­کنیم. معروض می دارد:

در حالی که وارد شدن یهودیان اجنبی رومانیایی و روسی به ممالک محروسه ی شاهانه و به ­ویژه قسمت فلسطین و اسکان و تملیک قطعی اراضی از سوی ایشان با اراده ی سنیه ی حضرت پادشاه ممنوع بوده و این بر هرکس معلوم است، در سال ماضی، برخی از ایشان، با پنهان کردن منافع و مقاصد ذاتی شان و برخی دیگر، به تحریک افکار و نیات مضر و فاسدشان، [از جمله،] مصطفی افندی (قائم مقام7سابق حیفا) و جناب احمد شکری و علی (مفتی عکا) و مصطفی (رئیس بلدیه ی حیفا) و نجیب افندی (از اعضای مجلس اداره)، با واسطه گری دو یهودی به نام های موسی هانکر و مایر زبلون (از اتباع دولت روسیه و از افراد بارون هیرش) که در روستاهای یافا و حیفا ساکن بوده، در زمان جناب حضرت صادق پاشا (سنجاق­بیگ8عکا) که اداره ی یافا و حیفا نیز بر عهده ی او بود، صدوچهل خانواده از یهودیان اجنبی را که به صورت رسمی از روسیه تبعید شده و پیش از این از آنها نام بردیم، به قضای حیفا آورده و ایشان را پذیرش کرده و در رسیدن آنها، والی سابق آدانا و برادر سنجاق بیگ مشارٌ إلیه، جناب حضرت شاکر پاشا و جناب سلیم نصرالله الخوری افندی (از اهالی جبل لبنان) نقش داشتند. [شاکر پاشا و سلیم نصرالله] که زمین­هایی با نام­های «حاضره» و «دَردَره» و «نفیعات» را در اختیار داشتند و در گذشته، به هزار و هشت صد عدد قائمه ی9 صدتایی خریده بودند، به یهودی نام برده به هجده هزار لیره فروخته و علاوه بر این، پس از آن که دو طرف معامله در مورد صرف و اعطای دوهزار لیره ی اضافه به مأمورین معاملیه برای کمک های شان به نتیجه رسیدند، با کاردانی عزیز (مأمور پلیس حیفا در طرف برکینجه) و مأمور ضابطه، سرگرد علی آقا، یهودی مزبور با کشتی از ساحل مملکت10خارج شده و [یهودیان] در اطراف قضا پراکنده شدند.11

در کنار این موردی که مربوط به اراده ی سنیه ی حضرت پادشاهی بوده و محتاج و منحصر بدان است، [باید گفت که] مصطفی افندی، با انجام کارهایی خارج از صلاحیت، جرئت کرده که اجازه نامه هایی به صورت جعلی با تاریخ قدیم تنظیم کرده و با اعطای آنها در اراضی نام برده، صد و چهل خانه را دوباره ساخته و [آنجا را] به شکل روستا درآورده، یهودیان را سکونت داده و پیش از این که محصولی تولید شود، مالیات مقرر کرده و آنها را جزو اتباع قدیمی سلطنت سنیه و ساکن قریه ی نام برده به حساب آورده است. به این نیز بسنده نشده [و] گفته شده که نام برده از اتباع دولت عالیه بوده و در [یکی از] قضاهای صفد و طبریه متولد شده و از قدیم در قریه ی مزرعات الخفیره ساکن بوده است.

[در شرایطی که] هنوز جمعیت شان ثبت نشده، درخواست ها و خواهش هایی که ترتیب داده می شوند، با پرداخت پول جمعیت شان ثبت شده و مطابق قرارداد مخفی مبنی بر پرداخت یک مجیدیه ی سفید از سوی هرکدام از توانگران که بر اساس بخشنامه ای که از سوی حکومت تنظیم شده، جزای نقدی [عدم ثبت نام در سرشماری] شش مجیدیه [برای توانگران] و لزوم معافیت فقرا [از پرداخت جریمه] است، ظرف یک روز تمام معامله انجام شده و به یکایک شان تذکره ی عثمانی داده شده [و] در سایه ی تلاش های مأمورین محلی، یهودیان خارجی که به صورت قاچاق وارد ممالک محروسه شده، طی یک روز متوطن و حکم اهالی قدیم را کسب کرده اند و با این وسیله، مفتی عکا، علی افندی، که نماینده ی علی پاشا بوده و سلیم نصرالله الخوری افندی جبل لبنانی با دریافت هجده هزار لیره برای زمین­هایی که خرید و فروش کرده اند، از منافع مقدس ملت چشم پوشی کرده و معاملات انجام شده ی یهودیان طرد و تبعید شده از ممالک اجنبی نیز مانند کمک به تأمین اسباب استراحت این یهودیان و ترویج افکار مضر ایشان آشکار بوده و در دوایر رسمی حیفا و عکا با قیودات شان اثبات شده و [ما،] بر اساس امر بدیهی و ظن عاجزانه مان در این باب، به تحقیقات و نتایج آن اعتماد کردیم.

پیش از این، از طرف بعضی اشخاص نیز اطلاعاتی داده شده بود و در موارد لازم، از مجاوران عکا و حیفا، از سنجاق های نابلس و قدس، درباره ی واقعات یادشده بازپرسی انجام شد تا درستی گزارش های عاجزانه مان ثابت شد و مشخص است که اکنون، هر کشتی، هنگامی که به حیفا رفت وآمد می کند، در انتقال و پذیرش یهودیانی که می آورد، نقش دارد. گذشته از این، پیشتر، مالک اصلی روستایی که امروزه «زمارین» نامیده می شود و به بارون روچیلد12 اختصاص دارد و زیر حمایت اوست و فقط توسط یهودیان پر شده و [تعداد] بناهایش تا کنون به نزدیک هفت صد خانه رسیده،­ بدون وارث وفات کرده بود و پس از اعطای اعلام شرعی مبنی بر لزوم ثبت روستای مذکور در دفتر محلولات، مشخص نیست که چه اتفاقی افتاده که به یهودیان فروخته شده و برای کسب وسعت و اهمیت یافتن آن مکان، به صورت پی درپی، سه روستا به نام­های «اشفیا» و «أم الطوط» و «أم الجمال» نیز تملیک و به آنها ملحق کرده اند و یهودیان مشارٌ إلیه برای مراجعاتی که هر وقت و زمانی [می تواند] وقوع پیدا کند و برای اجرای تسهیلات مقتضی جهت کارهای شان، یک زمین خراب که تنها دو سه هزار غروش13 قیمت دارد نیز از صادق پاشا به دو هزار لیره14 خریده اند. به دنبال آن، در [منطقه ی] میان حیفا و یافا، در بحریه ی شوطوطی، بیش از سی هزار مقیاس15 اراضی مهم معروف به «هیشموز زرکا» قرار دارد که با زمین های سلطنتی هم حدود است که هر مقیاس به قیمت یک لیره، [در مجموع] به سی هزار لیره فروخته می شود که مسئله ی فروش پنج هزار مقیاس از آن، هر مقیاس به قیمت سه غروش، [در مجموع] به پانزده هزار غروش به یهودیان زمارین ـ که پیش از این بدان اشاره شد ـ موجب تعجب فراوان شده است.

گذشته از اینها، قسمت اعظم، یعنی بیش از پانزده هزار مقیاس، از یک محل مشهور به «جبل کرمل» که از سوی دولت در آن حوالی اهمیت کسب کرده، با مداخلات و راهنمایی های مصطفی افندی الخلیل (رئیس بلدیه) و نجیب افندی الیاسی (از اعضای اداره) به راهبان دیر الکرمل، به نام فرانسه، فروخته شده و بعد از آن، در اثر رقابت و حسادت طولانی اتباع دولت آلمان در برابر راهبان، آنها نیز با به کار گرفتن زور، با قیمت هایی بسیار کم و ارزان، موفق به تصاحب یازده هزار مقیاس شدند و بدون این که زمان زیادی بگذرد، با کمک مسیو اشمیت (کنسول انگلستان در حیفا)، به عنوان حق السکوت، پنج هزار مقیاس زمین به مادام آلست انگلیسی ـ که همچون رقیب دوم وارد میدان شده بود ـ اعطا شده و [تا] اکنون، هرکدام شان در آنجا کلیساها و ابنیه ی عالی تعمیر و بنا کرده اند.

از این روست که این نابهنجاری ها هضم و تحمل نشده، در زمان سنجاق بیگی زیور پاشا در عکا،  قائم مقام سابق ناصره، از طرف حکومت سنیه، [به عنوان] وکیل برگزیده شده و با انتصابش در زمان رئیس محکمه ی بدوی حیفا، محیی الدین افندی طرابلسی سلهبی، در ابتدا، با اقامه ی دعوا بر ضد اجنبی های نام برده، برای استرداد زمین های نام برده، با کمال اهمیت، طرح دعوا آغاز کرده و به مرحله ی صدور حکم رسیده بود که ناگهان، در تلگراف، امرنامه ی سامی که در آن هنگام صادر شد، دعوای متعلق به این موضوع و تمام معاملات تعطیل و تأخیر [یافت] و سنجاق بیگ مرحوم، زیور پاشا، به قلعه ی سلطانیه نقل و تحویل داده شد و موجب شد که بحریه ی شوطوطی و جبل الکرمل نام برده ـ که هر قسمت از خاک این محلات و نقاط با­اهمیت ارزش یک جان دارد ـ به مرور زمان، مورد استفاده ی اجنبی ها درآید و در غصب ایشان باقی بماند و اکنون، عباس افندی ایرانی16 که در عکا دارای ثروت قابل توجهی است و با نفوذش قادر به انجام هر کاری است، با هم فکرانش، مصطفی (رئیس بلدیه ی حیفا) و نجیب افندی ـ که اکنون جزو اعضای محکمه است ـ متحد شده، هربار، زمین های افراد ناتوان را به قیمت خیلی ارزان می خرند و بعد از آماده سازی، با قیمت های فاحش به یهودیان و اجنبی ها می فروشند و کسب ثروت می کنند.

گذشته از این، کارهایی که یهودیان نام برده در پوشش فداکاری مالی کردند، مورد التزام و اعتبار مأموران حکومات محلیه قرار گرفته و وضعیت به جایی رسیده که در حق افراد بی چاره ی مسلمان روستاها که هم جوار آنها شده اند، هرگونه جور و جفا و ظلم فاحش طاقت فرسا را ترتیب داده و حتی به یک گروه بانوان مسلمان تجاوز کرده اند و از جمله، چرکس­ علی بیگ (مدیر سابق ناحیه ی قیصری: از ملحقات زمارین) گزارش کرده بود که یهودیان در زمارین، آقچه ی17 تقلبی ضرب می کنند و مدیر نام برده را که به امر سنجاق بیگ در حال تحقیق در این مورد و موارد دیگر بود، در راه بازگشت به روستا، [چنان که] مقتضای حالات مستبدانه شان است، مورد ضرب و تحقیر قرار داده و در نهایت، با واسطه های معنوی، برکناری او را نیز موجب شدند و علاوه بر این، از جمله گزارش ها این است که در زمارین، در نتیجه ی سستی و کمکی که انجام شده، یهودیان به شکنجه ی مردان و هرگونه افعال خودسرانه پرداخته و با تهیه ی مقداری اسلحه و باز کردن یک مکتب بزرگ، هرگونه فنون و علوم را تدریس کرده اند.

در نتیجه، ضمن فراهم کردن و تکمیل اسباب جلوگیری از این اوضاع اسف­بار، برای اثبات صداقت، به تقدیم این گزارش نامه به بندگان مان جرئت می کنیم. در آن باب و در هر حال، امر و فرمان برای حضرت صاحب امر است.

در ۳ آغوستوس سال ۱۳۰۹ [ق.]/ [۱۵ آگوست ۱۸۹۳ م.]18

مخبر از اهالی بیروت، داخل بلکا، مدیر سابق ناحیه ی شراویه ی شرقی و مدیر خالص نجد: صبحی.

مخبر از اهالی حیفا، سنجاق بلکا، مدیر سابق رژی: محمّد سعید.

مخبر از اهالی نابلس، معاون سابق مدعی العموم عکا: سیّد محمّد توفیق.

همان گونه که دیده می شود، این گزارش به سال ۱۳۰۹ ق. (۱۸۹۳ م.) بازمی گردد. در پایان این سال بود که بهاء الله درگذشت19 و عباس افندی زعامت بهائیان را به دست گرفت؛ بنابراین، در صورت پذیرش درستی مواد این گزارش، باید گفت که او از سال های پایانی حیات بهاء الله با یهودیان مهاجر به فلسطین مرتبط شده بود.